ملیسا جانملیسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره
مهدیس جانمهدیس جان، تا این لحظه: 17 سال و 11 ماه و 17 روز سن داره

زیباترین دختران بهشتی

روز مادر مبارککککککککککککککک

دوستت دارم اما نه به اندازه ی بارون چون یه روز بند میاد دوستت دارم اما نه به اندازه ی برف چون یه روز آب می شه دوستت دارم اما نه به اندازه ی گل چون یه روز پژمرده می شه دوستت دارم به اندازه ی یه دنیا چون هیچ وقت تموم نمی شه           زن هستی ساز و نظم ده و مهر گستر است ، سـرچشمه محبت و الطاف داور است بهر صفا و لطف خدا عشق مظهر است ، بعد از خدا به سجده بود زآنکه مادر است . . .     تا بهشت در زیر پای مادر است هستی من در دعای مادر است       ...
11 ارديبهشت 1392

تولد آتیلا جون مبارک

امروز تولده تولده یکی از فرشته ها که پارسال ساعت 9:20 دقیقه صبح از فرشته های آسمانی جدا شد و شد فرشته زمینی فرشته ای که به نا آتیلاست آتیلا جون خیییییییییییییییییییییییلی دوست داریم امیدوارمممممممممم همیشه سالم سلامت باشی عزیز دل خاله تمام دارایی من قلبی است که در سینه دارم و برای تو می تپد ، آن را به تو تقدیم میکنم تولدت مبارک     دلم میخواد بدونی تو این همه ستاره / هیچ کی اندازه ی من نگاتو دوست نداره تولدت پر از نور خوش اومدی ستاره / اگرچه از راه دور هیچ فایده ای نداره . . .     روز ميلاد تو، روز صدور شناسنامه عشق است عشق من تولدت مبارک       وجود زيبايت...
9 ارديبهشت 1392

هورااااااااااااااااااااااااااا بلاخره

هوراااااا بلاخره دادم لپ تاب رو درست بکنن تو این چند روزه آینده ان شا الله اگه خدا بخواد با پست های جدید در خدمتتنونم از دوستهای گلم ممنونم مه کو این چند وقتی که نبودیم مارو تنها نذاشتن و یاری کردن و بهمون تند تند سر زدن اگه خدا بخواد لپ تاب درست شد به تک تکون سر میزنم الانم با گوشی اومدم این پست رو گذاشتم پس ............. فعلا دلم خیلی تنگ شده که تو این چند وقت چیزی نذاشتم دلم میخواد بنویسم این چند وقت رو اول از مهدیسم مینویسم که ماشاد با سواد شده و خوندن نوشتن و جمع و تفریق کردن شمارش اعداد رو کامل یاد گرفته و یک روز قبل از تولدش جشن الفبا دارن الانم واسه تولدش داره ثانیه شماری میکنه و از الان عمه و دختر عمش رو واسه تولدش دعوت کر...
6 ارديبهشت 1392

ببخشید!!!

سلام دوستان عزیزم ببخشید که تو این چند وقته بهتون سرنزدم آخه لپ تابم خراب شده بود و منم نتونستم بیام پس فعلا این عذر خواهی منو  پذیرا باشیدتا یه پست جدید دیگه!!!!!!!!!
23 فروردين 1392

امروز ما

سلام دخملای نازم امروز رفتیم خونه مادر بزرگ ملیسا که حسابی آتیش سوزوند و شیطونی میکرد همش وقتی عمو بابایی رو میدید یه جیغی میزو میخندید که باور کنید از صداش سر درد گرفتم الانم هنوز تو حال خودم نیومدم آخه ملیسا جونم ولمت یه مقدار بالاست و...... مهدیس جونمم مشقاشو تا حدودی نوشت و با مامانی نشست بازی کرد بازی های فکریش رو برده بود و بازی میکرد و خیییییلی اروم بود برعکس ملیسا جونم الهی من فدای جفتشون بشه دوستون دارم                                    &nb...
23 اسفند 1391