ملیسا جانملیسا جان، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
مهدیس جانمهدیس جان، تا این لحظه: 18 سال و 1 روز سن داره

زیباترین دختران بهشتی

هورااااااااااااااااااااااااااا بلاخره

هوراااااا بلاخره دادم لپ تاب رو درست بکنن تو این چند روزه آینده ان شا الله اگه خدا بخواد با پست های جدید در خدمتتنونم

از دوستهای گلم ممنونم مه کو این چند وقتی که نبودیم مارو تنها نذاشتن و یاری کردن و بهمون تند تند سر زدن اگه خدا بخواد لپ تاب درست شد به تک تکون سر میزنم

الانم با گوشی اومدم این پست رو گذاشتم پس .............

فعلا دلم خیلی تنگ شده که تو این چند وقت چیزی نذاشتم دلم میخواد بنویسم این چند وقت رو

اول از مهدیسم مینویسم که ماشاد با سواد شده و خوندن نوشتن و جمع و تفریق کردن شمارش اعداد رو کامل یاد گرفته و یک روز قبل از تولدش جشن الفبا دارن

الانم واسه تولدش داره ثانیه شماری میکنه و از الان عمه و دختر عمش رو واسه تولدش دعوت کرده میدونید که 23اردیبهشت تولدشه

رفته بودیم مشهد و کلی واسه نی نی ها دعا کرده و از امام رضا وخدا خواست که هرچی از خدا میخوان بهشون بده

واسه خودش یه چادر ملی یه دونه عروسک کهم چراغ خوابه هم عروسک خریدش که بعدا عکسهاشو میذارم

حلا از ملیسا بگم که خیلی شیطون شده

ملیسا جونم تازگی ها یاد گرفته که بشینه یه ذره هم چهار دست و پا میره وقتی هم که رو زمین چیزی میبینه و نمیتونه بهش برسه با کله نشون میکنه و غلط میزنه که بهش برسه وقتی میگیم ملیسا دست دست قشنگ دست میزنه و صدای دستش میاد وقتی میگیم ملیسا نای نای کن اگه سر پا بایسته به کمک ما بالا و پایین میکنه زانوشو که مثلا داره میرقصه دختر ناز مامان دیگه کامل دو تا اسمش رو میشناسه

وقتی میریم پارک رو تاپ میزایمش خیلی ذوق میکنه میخنده اونروز که رفته بودیم با گریه ورش داشتیم وقتی داشتیم بر میگشتیم خونه مهدیس یه ذره نشست رو تاب گفت الان بشینم میام وقتی که ملیسا بغل من بود کله اش رو که برگردوند دید مهدیس رو تاب نشسته چشمتون روز بد نبینه یه جیغ بنفشی سر مهدیس کشید که چرا هنوز تو نشستی حیوونی بچم ترسید و سریع پا شد کل اطرافیان پارک میخندیدن به کاار این دو تا وروجک

اون روزی دو تا خطر از بیخ گوشمون رد شد یکی این که من خواب بودم مهدیسم تو اتاق ملیسا خانومم که خواب بود از خواب بیدار میشه و صداش در نمیاد نگو که اون چاقو رو زمین بود میوه خورده بودیم با کله نشون میکنه غلط میزنه بر میداره دستش رو تا آخر میکنه تو حلقش صداشم در نمیاد وای منو میگی یه آن انگار که به دلم الهام شه بیدار شدم دیدم از دستش گرفتم خداروشکر که طرف تیزش تو حلقش نبود

دومی این که دوباره  دیروز درو مبل نشسته بود من شام درست میکردم داشت با مهدیس پلنگ صورتی نگاه میکرد به مهدیس سپرده بودم که حواسش باشه بهش یه آن دخترم حواسش پرت میشه و ملیسا با کله میخوره زمین بچم اینقدر گریه میکنه که نگو ریسه رفته بود سریع خوابید خدارو شکر که  چیزیش نش 

راستی اطرافیانش که دیر به دیر میبینه غریبی میکنه نمیشناسه گریه مبکنه و دیروزم یه کوچولو دسترسی پیدا کرده بود به کتاب مهدیس یه ذره پاره کرد

حالا بقیش با کلی عکس باشه واسه بعد از درست شدن لپ تاب 

فعلا کار دارم پس تا پست بعدی بای بووووووووووس واسه دوستای گلم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

mahdi...ܓܨܓܓܨ
6 اردیبهشت 92 20:01
【ツ】 ❤❤ 【ツ】 ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ ۞ وإِن یَکادُ الّذینَ کَفَروا لَیُزلِقونَکَ بِأَبصارِهِم لَمّا سَمِعُوا الذِّکرَ و یَقولونَ إِنَّهُ لَمَجنونٌ و مَا هُوَ إِلاّ ذِکرٌ لِلعَـلَمین۞ ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: برترین نوع ایمان آن است که بدانى هر جا هستى خدا با توست ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
نرگس مامان باران قلنبه
6 اردیبهشت 92 21:16
خصوصی


ممنونم
آتیلا جون و مامان شیما
6 اردیبهشت 92 21:23
سلام خانومی...
خدا رو شکر بیشتر از این چشم براهمون نذاشته اومدین...
پیشاپیش تولد مهدیس جان رو تبریک میگم...
منتظر عکسهای خوشملشون هستم...
بوووووووووووووووووووووس....



ممنونم خاره ی مهربون ممنون که شما هم تو این چند وقت تنهامون. نذاشتین و بهمون سر زدین
ایشالا هرچی زودتر میام با یه عالمه عکس
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:34
سلام
خدا رو شکر که اراده کردین دادین برای تعمیر


آره دیگه شاخ غول و شیکوندم خخخخخ
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:35
وظیفمون بود اومدیم عزیزم
ایشالله زود درست میشه


ای بابا خجالتمون نده توروخدا ممتونم دوشتون دارم ایشالا
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:36
آفرین به مهدیس جون
پیشاپیش تولدش مبارک باشه


ممنون
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:37
باز هم میگم زیارت قبول عزیزم.ممنون که ما رو دعا کردی
مهدیس جون وسایلی که خریدی مبارکت باشه


ممنونم خواهش میکنم مرسی خالهههههههه
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:38
عزیزم ملیسا جوووووووووووووووووووون.چه نانای نانایی میکنی گلممممممممممم


آره بیا و ببین وقتی میذاریمش زمین بشینه گریه چه گریه اییی
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:39
خواااااااااااااااااااااااااااااااهر مواظب باش.واییییییییییییییییییی حتی تصورش برام غیر ممکنه.خدا رو شکر از دسته انداخت تو دهنش
به خیر گذشت.


آره واقعا دست و پام یخ کرده بود نمیدونستی چه حالی دارم مینا فقط چهار ستون بدنم میلرزید
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:40
عزیز خاله چرا افتادی؟دلم کباب شد بخدا.اسفند دودشون کن.خوشگلن چشم میخورن


مرسی عزیزم روزی هزار بار دود میکنم ولی انگاری ج نمیده خخخخخ
مامان محمد و ساقی
6 اردیبهشت 92 21:41
منتظر بقیش هم هستیم.دلم میخواد عکسهای جدیدشون رو ببینم.ببوس بچه ها رو
کلی انرژی داشتم.مثبتاش همش مال تو دوست خوبم.خوش باشی همیشه.شب خوش


مرسی مینا جونم بخدا وقتی کامنت هاتو میخونم کلییییییی انرژی میگیرم خیلی دوست دارم دوست خوبم عاشقتم شما هم روی گل اون دوتا فرشته ها رو ببوس ممنون که سر زدی ایشالا میام با کلی عکس شما هم شاد باشی شبت خوش
مامی مهتا
7 اردیبهشت 92 10:15
آخی جات خیلی خالی بود خانومی .... همیشه خوش باشیید عزیزم ...دخترهای نازت رو ببوس


مرسی عزیز دلم شما هم شاد باشید روی ماه مهتا جونم رو ببوس
بووووووووووووس
مامان فائزه
7 اردیبهشت 92 16:59
سلام مامان مهربون
خدا دخترات و برات حفظ کنه خیلی نازن ماشاالله

اگه دوست داشتی بیا وبلاگ دخملیم یه سر بزن خوشحال میشیم جزء دوستای یسنا باشی

در ضمن به وبلاگ نی نی های 91 هم سر بزن و برای دختر نازت کلی دوست پیدا کن
http://ninihaye91.rozblog.com

منتظرتم مامان مهربون

سلام عزیزم ممنون چشم اگه لپ تابم درست شد حتما حتما بهتون سر میزنم اما یه سوال مگه ما تو وبلاگ نی نی های 91بودیم؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان حسنا
7 اردیبهشت 92 17:10
مامانی کلی دلم تنگ شده بود
پیشاپیش تولد مهدیس جونم مبارک
خدارد شکر ک ملیسا با چاقو بلایی سر خودش نیاورده بود
عزیزم بیصبرانه منتظر عکسهای تولد مهدیس جونم هستم


عزیززززم منم دلم تنگ شده بود آره واقعا خداروشکر که بلایی سرش نیومد!!!!!!!
چشم به روی چشم اگه لپ تاب درست شد میذارم گلم
نسرین خاله اسما
7 اردیبهشت 92 21:58
خدا رو شکر عزیزم
ما هم دلمون براتون تنگ شده زوده زودعکساشو بزار منتظریم مامانی تا شیطونیاشو نو ببینیم
پیشاپیش تولد مهدیس جونم مبارکه عزیزم


ممنونم عزیزم چشم حتما حتما راستی از اون درخواستی که داشتم ازت زحمت دادم خبری نشد گلم؟؟؟؟میخوام واسه پست اول یه جورایی بترکونم بابا ناسلامتی یکی دو ماهه که نیستیما میخوام یه دونه عکس قشنگ بذارم
مامان محمد و ساقی
8 اردیبهشت 92 0:05
سلام عزیزم.ممنونم که به یادمی.امروز دوباره حالم بد شد ولی نه به شدت روزهای قبل.الان هم خوبم.یه دنیا ممنونم


سلام گلم خواهش میکنم وظیفست
ای باباااااااا چقدر بد!!!!!! الان حالت چطوره؟؟؟
ایشالا هرچی زودتر خوب بشی
مامان سونیا
8 اردیبهشت 92 18:05
اول زیارتتون قبول
دوم پیشا پیش تولد مهدیس خانم مبارک
سوم خدا رو شکر به خیر گذشت وای وقتی اون قسمت متنتون رو خوندم مو به تنم سیخ شد یک لحظه بدنم یخ شد خدا رو شکر که به موقع بیدار شدی و ازش گرفتی چاقو رو خدا جای شکرش رو باقی گذاشته عزیزم صدقه بزار و اسفندو کن برای دخملای خوشگلت


ممنونم عزیزه دلم خیلی لطف کردی اومدی پیشمون بازم بیا با تبادل لینک هم اگر موافقید ما حرفی نداریم
اره بخدا خودم داشتم میمردماصلا اون موقع تو حال خودم نبودم
پرهام ومامانش
8 اردیبهشت 92 23:06
زیارت قبول


ممنونم
مادر کوثر
9 اردیبهشت 92 7:26


سلام سلام خوش اومدیییییییییی

به به چه دخملای نازی

همیشه به شادی و سلامتی

عجب از شیطنتای این بچه ها

ممنونم

مامان هدیه
17 اردیبهشت 92 14:56
سلام دوست عزیزم...خوبی؟امروز اینترنتمون درست شده منم دلم براتون یه ذره شده بود دیروز جاریم میگفت که سراغمو ازش میگرفتی...فداتم ممنونم که به یادمی
درضمن یه عالمه بوووووس برا دخترای گلم با این همه پیشرفت


مرسی عزیزم دلم یه ذره شده بود هدیه جونمو ببوس